کد مطلب:68633 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

در میدان بزرگ کوفه با حضور اصحاب پیامبر











.

پنج سال خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام حساسترین روزهایی بود كه غدیر می رفت تا جان تازه ای به خود بگیرد و محتوای بلند آن از زبان صاحب غدیر بیان شود.

نسلی كه 25 سال از غدیر فاصله داشتند و خفقان علمی و اقدامات وحشیانه علیه غدیر می رفت تا نسل جدید را كاملاً از آن بی خبر نماید و از صفحه ی اعتقادش پاك كند. از سوی دیگر عده ای فتنه گر- كه باقیماندگان سقیفه بودند- دست به اقدامات مخرب می زدند و شایع می كردند كه علی بن ابی طالب درباره ی مقدم بودن خود در خلافت و فضیلتش بر دیگران دلیلی ندارد.

در شرایطی كه صاحب غدیر برای احیای آن آستین بالا زده بود، نیاز به عده ای از اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از حاضرین در غدیر بود كه مؤید او باشند و به حضور خود در آن ماجرا شهادت دهند. در چنین شرایطی امیرالمؤمنین علیه السلام مجلسی در میدان

[صفحه 55]

بزرگ كوفه- كه مقابل مسجد كوفه و دارالاماره قرار داشت- تشكیل دادند و منبری در آنجا نصب كردند و مردم جمع شدند. این مجلس فقط برای شهادت دادن كسانی بود كه 25 سال پیش در غدیر حضور داشتند و اكنون می بایست در پیشگاه ملت بپا خیزند و آنچه به چشم خود دیده اند بازگو كنند.

حضرت از فراز منبر فرمودند:

به خدا قسم می دهم باقیماندگان از كسانی كه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله را دیده اند، و در روز غدیر خم در بازگشت از حجة الوداع از آنحضرت شنیده اند كه درباره ی من- درحالیكه دستان مرا بلند كرده بود- فرمود: «مَن كنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أحبَّ من أحبَّه»،قسم می دهم هركس این واقعه را حاضر بوده و بچشم خود دیده و بگوش خود شنیده برخیزد و شهادت دهد.

پس از این كلام حضرت، عده ی زیادی كه حداقل سی نفر ذكر شده اند برخاستند و آنچه دیده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

امیرالمؤمنین علیه السلام دیدند چند نفر از اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله برای شهادت برنخاستند، و گویی سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. لذا فرمودند: در جلوی این منبر چهار نفراز اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن می رود) كه عبارتند از انس بن مالك و براء بن عازب و اشعث بن قیس و خالد بن یزید. سپس رو به آنان كرده فرمودند: شما در غدیر حاضر بوده اید چرا برنمی خیزید و شهادت نمی دهید؟ گفتند: سنّ ما بالا رفته و فراموش كرده ایم!!!

حضرت رو به انس بن مالك كرده فرمودند:

ای انس، اگر از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیده ای كه فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» و امروز بر نمی خیزی برای من به ولایت شهادت دهی، از دنیا نروی مگر آنكه به بَرَص (پیسی) مبتلا گردی كه نتوانی آن را پنهان كنی.

و تو ای اشعث، اگر از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیدی كه می فرمود: «من كنت مولاه فهذا

[صفحه 56]

علی مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه»، و امروز برای من به ولایت شهادت نمی دهی، از دنیا نروی مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو ای خالد بن یزید، اگر از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیده ای كه می فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه» و امروز به ولایت برای من شهادت نمی دهی، خدا تو را به مرگ جاهلیت بمیراند.

و اما تو ای براء بن عازب، اگر از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیده ای كه می فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه»، و امروز به ولایت من شهادت نمی دهی، خدا تو را در همانجایی كه از آن هجرت كرده ای (یعنی یمن) بمیراند.

این چهار نفر هریك به نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مبتلا شدند. انس بن مالك در پیشانیش لكّه ی پیسی پیدا شد كه هر قدر عمامه را پایین می آورد نمی توانست آن را پنهان كند. اشعث بن قیس هم كور شد. خالد بن یزید هم طبق مراسم جاهلیت به خاك سپرده شد، و براء بن عازب از طرف معاویه حكومت یمن یافت و در همانجا- كه وطن اصلی او بود و از آنجا به مدینه هجرت كرده بود- از دنیا رفت. چهار نفر دیگر هم بودند كه برای شهادت برنخاستند و حضرت هر یك از آنان را نیز نفرینی كرد كه مبتلا شدند: زید بن ارقم، جریر بن عبداللَّه بجلی، یزید بن ودیعه، عبدالرحمن بن مدلج.

این هشت نفر دنباله ی ماجرای حارث فهری بودند كه در روز غدیر در حضور پیامبر صلی اللَّه علیه و آله رسماً عذاب الهی را درخواست كرد و آیه ی «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد و خداوند با فرستادن سنگ و صاعقه ی آسمانی و هلاك او بر همگان ثابت كرد كه غدیر ریشه ی الهی دارد و خدا پشتیبان آن است.

پس از 25 سال همان ماجرا به گونه ای دیگر تكرار شد و اینان با اینكه خود را در حضور صاحب غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام می دیدند و می دانستند دروغ می گویند و نیز می دانستند كه نفرین علی بن ابی طالب علیه السلام چوب الهی است و یقیناً بر سرشان

[صفحه 57]

خواهد خورد، ولی با این همه كتمان كردند و لب به شهادت نگشودند. به فاصله ی بسیار كمی كه به دعاهای امیرالمؤمنین مبتلا شدند و خداوند عذابش را مانند عذاب حارث فهری بر سرشان فرستاد، بار دیگر بر همگان ثابت شد كه غدیر پشتوانه ی الهی دارد. وقوع این ماجرا در موقعیت حساسی بود كه نیاز مبرم به شهادت چنین افرادی بود، و اكنون كه شهادت ندادند، خداوند گواهی داد كه اینان دروغ می گویند و غدیر و صاحب غدیر راست می گوید و اینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد.



صفحه 55، 56، 57.





    1. بحارالانوار: ج 31 ص 447، ج 37 ص 199. عوالم: ج 3:15 ص 89 و 490. الغدیر: ج 1 ص 93. مسند احمد: ج 1 ص 84. شرح نهج البلاغه: ج 1 ص 361، ج 4 ص 488. تاریخ ابن عساكر: ج 3 ص 50.